سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
خداوند می فرماید : گفتگوی علمی در میان بندگانم دلهای مرده راحیات می بخشد؛ آن گاه که در آن به امر من برسند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
امروز: یکشنبه 103 اردیبهشت 16

 ابریق: آبریز، آبدستان، جام شراب بهشتى

این واژه، یک‌بار و به شکل جمع، در آیه 18 واقعه/56 و در وصف یکى از مجالس شادکامى مقرّبان آمده است: «یَطوفُ عَلیهِم وِلدَنٌ مُخلَّدونَ * بِأَکوَاب وَ أَباریقَ و کَأس مِن مَعین‌= نوجوانانى جاودان [در شکوه و طراوت]پیوسته‌با قدح‌ها و کوزه‌ها و جام‌هایى از نهرهاى‌جارى بهشتى [و شراب طهور]گرداگرد آنان مى‌گردند».
ابریق را به شکل‌ها و کاربردهاى گوناگونى شناسانده‌اند که به نظر مى‌رسد، انواع متفاوتى داشته یا در هر جا به گونه‌اى خاص بوده است. کسانى، فقط به دسته‌دار بودن،[1] گروهى، به لوله‌دار بودن[2] و برخى، به هر دو اشاره کرده[3] و آن را ظرفى با دهانه‌اى کشیده و دسته‌اى بلند دانسته‌اند.[4] این تفاوت شکل‌ها مى‌تواند اشاره‌اى به گوناگونى کاربرد آن باشد؛ چنان که براى شست‌و‌شو، از آفتابه‌اى دسته‌دار و با لوله، و‌براى نوشیدن*، از کوزه مانندى دسته‌دار و بى‌لوله استفاده مى‌شده است. درباره مبدأ پیدایش این واژه، دو دیدگاه وجود دارد: بسیارى از لغت‌شناسان و مفسّران پیشین و معاصر مسلمان و غیر مسلمان، آن را عربى شده واژه فارسى «آبریز» «آبراه» و «آبرى به معناى آب ریختن» دانسته‌اند.[5] از ادلّه این گروه، آن است که این‌گونه واژه‌ها را فقط در میان اشعار کسانى مى‌توان یافت که تحت تأثیر تمدّن ایران آن روزگار مى‌زیسته، و‌بادیه‌نشینان ناآشنا با مجالس طرب اشراف، الفتى با آن نداشته‌اند.[6] برخى دیگر از این گروه، حتّى اصل «برق» را هم برگرفته از واژه فارسى «برّه» مى‌دانند که به جهت ظرافت و حُسن، به این نام خوانده شده است؛ بدین‌سان، معناى درخشندگى نیز از «ابریق» برمى‌آید.[7] از دیدگاه این گروه، وجود واژگانى چند از زبان‌هاى گوناگون در قرآن، آسیبى به عربى بودن آن نمى‌رساند؛[8] زیرا این واژه‌ها هنگام نزول، جزئى از فرهنگ عرب‌زبانان بوده است. برخى دیگر، گامى فراتر نهاده، بر این باورند که در گزینش این واژه از زبان فارسى، رازى نهفته است؛ به این معنا که خداوند، براى ترغیب مؤمنان و نمایاندن شادکامى مقرّبان، این واژه را از زبان فارسى به کار برده؛ زیرا مجالس طرب اشراف ایرانى، برجسته‌ترین خوشى‌هاى دنیایى آن روزگار بوده است؛[9] امّا برخى، با استدلال به آیاتى که قرآن را کتابى عربى معرّفى کرده، به عربى بودن واژه اعتقاد داشته، آن را از ریشه «برق» و به‌معناى چیز درخشنده و برّاق مى‌دانند.[10] به نظر آنان، ابریق را از آن روى بدین نام خوانده‌اند که رنگش از شدّت روشنى مى‌درخشد؛[11] چنان که به شمشیر درخشنده و زن نیکو صورت نیز «ابریق» مى‌گویند؛[12] هم‌چنین برخى ازاین گروه، فقط با‌تکیه بر مباحث زبان‌شناسى و ارائه فرضیّه‌هایى که به دشوارى قابل اثباتند، این واژه را عربى‌الاصل و برگرفته از «ریق‌الأباب = ریختن آب» مى‌دانند که پس از ورود به فارسى و بازگشت دوباره به زبان عربى، شکل «ابریق» به خود گرفته‌است.[13]
ابریق در قرآن:

ابریق، همراه دو ظرف دیگر بهشتى (کوب و کأس) آمده و برخلاف آن دو که گروهى آن‌ها را یکى دانسته‌اند،[14] ظرفى مستقل و منبع آب یا شراب* بهشتى است.[15] قرآن، نوشندگان از ابریق را چنین بازشناسانده است: «وَالسَّـبِقونَ السَّـبقونَ * أولَـئِکَ المُقرَّبونَ = و پیش‌گامان پیش‌گام آن‌هامقرّبانند». (واقعه/56‌، 10 و 11) کسانى به فیض بهره‌مندى از ابریق دست مى‌یابند که در سایه پیش‌گامى‌شان به سوى خیرات و نیکى‌ها، به مقام قرب الهى رسیده و در میان گروه‌هاى سه‌گانه معرّفى شده در این سوره، (اصحاب یمین، اصحاب شمال، سابقون) در صدر ایستاده‌اند.
بسیارى از مفسّران، ابریق را دربرگیرنده آب* یا‌شراب بهشتى دانسته‌اند؛[16] امّا برخى از ایشان، این شراب را صرفاً با تأویلات عرفانى، به باده‌هاى ارادت، معرفت، محبّت، عشق، ذوق، حکمت و علم[17] و یا شراب احدیّت[18] تفسیر کرده‌اند. از ویژگى‌هاى این باده آن است که آفات باده‌هاى دنیایى از قبیل سرگیجه و عقل‌ربایى را ندارد: «لاَ‌یُصَدَّعونَ عَنهَا و‌لاَ‌یُنزِفونَ.» (واقعه/56‌، 19) از دیگر اوصاف این جام‌ها آن است که در دست پسران بهشتى قرار دارند؛ پسرانى که همواره بر‌گرد مقرّبان در گردشند: «یَطُوفُ عَلَیهِم وِلدَنٌ‌مُخلَّدونَ = بر گردشان پسرانى جاودان [به‌خدمت]مى‌گردند.» (واقعه / 56‌، 17) برخى گفته‌اند: هر کدام از پسران به تنهایى جام‌هاى سه‌گانه اکواب، اباریق و کأس را در دست دارد. به‌نظر فخر رازى، جام‌ها خود در گردشند و همراهى پسران بهشتى‌باجام‌ها براى اکرام و گرامى‌داشت بهشتیان است[19] و شاید بر دست هر کدام از پسران، یکى از جام‌ها در گردش باشد و‌جمع‌آمدن «اباریق» نیز بیان‌گر بسیارىِ شمار آنان است.[20]
از ظاهر آیات بر مى‌آید که گردش پسران ابریق به دست، سبب شکوه و شوکت مجلس مقرّبان و زینت بخش بزم آنان است؛ امّا حاصل توجیه‌هاى عرفانى برخى مفسّران آن است که پسران ابریق به دست، بیش‌تر از مقرّبان از این گردش شوق‌آمیز سود مى‌جویند.[21] در باریک اندیشى دیگرى، با توجّه به موضوع گردش جام‌ها گفته‌اند: گویا براى گزینش واژه‌هاى این آیات نیز گرداگرد گیتى گشته و گزیده‌ترین آن ها آورده شده‌است.[22]
منابع:

الاتقان فى علوم القرآن؛ التحقیق فى کلمات القرآن الکریم؛ تفسیر القرآن الکریم، ابن‌العربى؛ تفسیر القرآن الکریم، ملاصدرا؛ التفسیر الکبیر؛ جامع‌البیان عن تأویل آى القرآن؛ الجامع لأحکام القرآن، قرطبى؛ الدرّالمنثور فى التفسیر بالمأثور؛ روح‌المعانى فى تفسیر القرآن العظیم؛ القاموس‌المحیط؛ کشف‌الاسرار و عدّة‌الابرار؛ لسان‌العرب؛ لغت‌نامه دهخدا؛ مجمع‌البیان فى تفسیر القرآن؛ المعجم فى فقه اللغة و سرّ بلاغته؛ معجم مقاییس‌اللغه؛ المعرّب من الکلام الاعجمى على حروف المعجم؛ مفردات الفاظ القرآن؛ واژه‌هاى دخیل در قرآن مجید؛ هل فى القرآن اعجمى.



[1] جامع‌البیان، مج‌13، ج‌27، ص‌226؛ الدرّالمنثور، ج8‌، ص9.
[2] روح‌المعانى، مج‌15، ج‌27، ص‌209.
[3] مجمع‌البیان، ج9، ص327؛ دهخدا، ج‌1، ص‌244، «ابریق».
[4] روح‌المعانى، مج‌15، ج‌27، ص‌209.
[5] المعرّب، ص‌18 و 130، «ابریق»؛ لسان‌العرب، ج‌1، ص‌383، «برق»؛ القاموس‌المحیط، ج‌2، ص‌1152، «برق».
[6] المعجم فى فقه اللغة، ج1، ص112، «أباریق»؛ واژه‌هاى دخیل، ص‌102، «ابریق».
[7] التحقیق، ج‌1، ص‌256، «برق»؛ مقاییس، ج‌1، ص‌222، «برق».
[8] الاتقان، ج‌1، ص‌289.
[9] المعجم فى فقه اللغه، ج‌1، ص‌113، «أباریق».
[10] مفردات، ص‌119، «برق»؛ مقاییس، ج‌1، ص‌222، «برق»؛ قرطبى، ج‌17، ص‌122.
[11] مفردات، ص‌119، «برق».
[12] مقاییس، ج‌1، ص‌222، «برق».
[13] هل فى القرآن اعجمى، ص‌40.
[14] روح‌المعانى، مج‌15، ج‌27، ص‌209.
[15] کشف الاسرار، ج‌9، ص‌445.
[16] التفسیرالکبیر، ج‌29، ص‌151؛ جامع البیان، مج‌13، ج‌27، ص‌227؛ کشف‌الاسرار، ج‌9، ص‌445.
[17] تفسیر ابن عربى، ج‌2، ص‌588‌.
[18] تفسیرملاصدرا، ج‌7، ص‌31.
[19] التفسیر الکبیر، ج‌29، ص‌151.
[20] المعجم فى فقه اللغه، ج‌1، ص‌113.
[21] تفسیر ابن عربى، ج2، ص‌588‌؛ تفسیر ملاصدرا، ج‌7، ص‌30.
[22] المعجم فى فقه اللغه، ج1، ص‌114.


 نوشته شده توسط محمد جوانمردی در جمعه 88/8/8 و ساعت 1:12 صبح | نظرات دیگران()

توصیف پاره ای از نعمت های بهشتی در آیات قرآن
 
گروه های سه گانه در بهشت

بعد از سوره الرحمن دوّمین‌ سوره‌ای‌ که‌ ذکر آیات‌ بهشت‌ در آن‌ بسیار آمده‌ است‌، سورة‌ واقعه‌ است‌ که‌ پس‌ از آنکه‌ مردم‌ را به‌ سه‌ دسته‌: سابقون‌ و اصحاب‌ مَیمنه‌ و اصحاب‌ مَشأمه‌ تقسیم‌ میکند می‌فرماید:
وَالسَّـ"بِقُونَ السَّـ"بِقُونَ * أُولَـ"´نءِکَ الْمُقَرَّبُونَ * فِی‌ جَنَّـ"تِ النَّعِیمِ * ثُلَّةٌ مِنَ الاْوَّلِینَ * وَ قَلِیلٌ مِنَ ا لاْ خِرِینَ. (آیه 10 تا 14 سوره واقعه)
«و سبقت‌ گیرندگان‌ به‌ أعمال‌ صالحه‌، سبقت‌ گیرندگان‌ به‌ مغفرت‌ و رحمت‌ هستند. آنان‌ مقرّبان‌ درگاه‌ خدا می‌باشند که‌ در بهشت‌های‌ نعیم‌ هستند. جماعتی‌ از آنها از پیشینیان‌ هستند، و گروه‌ کمی‌ از پسینیان‌.»
بهشت‌ نعیم‌، بهشت‌ ولایت‌ است‌. و منظور از اوّلین‌، امّت‌های‌ گذشته‌، و منظور از آخرین‌، امّت‌ پیامبر آخر الزّمان‌ است‌. و البتّه‌ تعداد افراد مقرّبین‌ در این‌ امّت‌، نسبت‌ به‌ امّت‌های‌ گذشته‌ کم‌ است‌ ـ گرچه‌ از جهت‌ قوّت‌ و مقدار کمال‌ مقدّم‌ هستند ـ ولیکن‌ تعداد افراد أصحاب‌ الیمین‌ در این‌ امّت‌ همانند امّتهای‌ گذشته‌ زیاد است‌، چنانکه‌ خواهد آمد.
ثُلَّة‌ ـ به‌ ضمّ ثاء ـ به‌ معنای‌ جماعت‌ کثیر مردم‌، و ثَلَّة‌ ـ به‌ فتح‌ آن‌ـ به‌ معنای‌ گله‌ و جماعت‌ گوسفند است‌. و در مثل‌ است‌ که‌: فُلانٌ لایُفَرِّقُ بَیْنَ الثَّلَّةِ وَ الثُّلَّةِ. «فلان‌ کس‌ بین‌ گلة‌ گوسفند و جماعت‌ انسان‌ فرق‌ نمی‌گذارد.»

وصف جایگاه و نوشیدنی های بهشتیان

علَی‌" سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ * مُتَّکِـِینَ عَلَیْهَا مُتَقَـ"بِلِینَ. (آیه 15 و 16 سوره واقعه)
«بر روی‌ تخت‌های‌ بافته‌ شده‌ هستند. و در حالیکه‌ تکیه‌ بر آنها زده‌اند همه‌ روبروی‌ یکدیگر قرار گرفته‌اند.»
سَریر به‌ معنای‌ تخت‌ است‌، و غالباً دربارة‌ تخت‌ پادشاه‌ استعمال‌ می‌شود، و جمع‌ آن‌ سُرُر و أسِرَّة‌ می‌باشد. و وَضَنَ یَضِنُ وَضْنًا به‌ معنای‌ بافتن‌ است‌، و مَوْضُونَة‌ یعنی‌ بافته‌ شده‌ از الیاف‌، و این‌، استعاره‌ از استحکام‌ است‌.
و تقابل‌ بهشتیان‌ در جلوس‌ و نشست‌، کنایه‌ از کمال‌ اُنس‌ و حسن‌ معاشرت‌ و صفاء باطن‌ آنهاست‌، که‌ هیچگاه‌ به‌ پشت‌ سر و قفای‌ یکدگر ننگرند، و با عیبجوئی‌ و غیبت‌ نمودن‌، باطن‌ خود را بر خلاف‌ ظاهر آلوده‌ ننمایند.
یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدَ " نٌ مُخَلَّدُونَ * بِأَکْوَابٍ وَ أَبَارِیقَ وَ کَأْسٍ مِن‌ مَعِینٍ * لاَ یُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَ لاَ یُنزِفُونَ. (آیات 17 تا 19 سوره واقعه)
«پیوسته‌ اطفال‌ نابالغِ نورس‌ و تازه‌، گرداگرد آنان‌ برای‌ خدمت‌ درگردش‌ آیند، اطفالی‌ که‌ پیوسته‌ و جاودان‌ به‌ همان‌ حالت‌ حداثتِ سنّ می‌مانند (و یا اطفالی‌ که‌ گوشواره‌ بر گوش‌ دارند). با کوزه‌ها و ابریق‌ها و کاسه‌ای‌ مملوّ از شراب‌ مَعین‌ که‌ بیاشامند و بیارامند؛ ولی‌ برای‌ آنان‌ در اثر خماری‌ای‌ که‌ از خمر پیدا می‌شود هیچگونه‌ صُداع‌ و سردردی‌ پیدا نمی‌شود، و هیچگاه‌ بواسطة‌ سُکر حاصل‌ از آن‌، عقلشان‌ از دست‌ نمیرود.»
وِلْدان‌ جمع‌ وَلید است‌ به‌ معنای‌ پسر نورس‌. مُخَلّد یا از خُلود و خُلْد و خَلْد است‌ به‌ معنای‌ دوام‌ و بقاء، و یا از خُلْد و خَلَدَة‌ است‌ ـ با دو فتحه‌ ـ به‌ معنای‌ گوشواره‌.
أکْواب‌ جمع‌ کُوب‌ است‌، و آن‌ ظرفی‌ است‌ که‌ نه‌ دسته‌ دارد و نه‌ لوله‌، چون‌ کوزة‌ بدون‌ دسته‌. و أباریق‌ جمع‌ إبْریق‌ است‌ و آن‌ ظرفی‌ است‌ که‌ لوله‌ دارد چون‌ آفتابه‌. و کَأْس‌ مفرد است‌ و جمع‌ نیست‌، و کاسه‌ است‌، و آن‌ ظرفی‌ است‌ که‌ نه‌ دسته‌ دارد و نه‌ لوله‌، و به‌ شکل‌ پهن‌ و گسترده‌ است‌ به‌ خلاف‌ کوزه‌.
و علّت‌ اینکه‌ کأس‌ را مفرد آورده‌ است‌، آنستکه‌ کأس‌ به‌ کاسة‌ پر از مایع‌ گفته‌ می‌شود، پس‌ کأس‌ به‌ تنهائی‌ درحکم‌ أباریق‌ و أکْواب‌ است‌.
صُداع‌ به‌ معنای‌ سردرد است‌. لاَ یُصَدَّعُونَ عَنْهَا یعنی‌ از آن‌ خمرهای‌ بهشتی‌ سردرد پیدا نمی‌کنند. و أنْزَفَ از باب‌ إفعال‌، فعل‌ لازم‌ و به‌ معنای‌ ذَهاب‌ عقل‌ و مستی‌ است‌. و بنابراین‌ وَ لاَ یُنزِفُونَ معنایش‌ اینستکه‌ در اثر خوردن‌ آن‌ شراب‌ها، عقلشان‌ زائل‌ نمی‌گردد.
وَ فَـ"کِهَةٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ * وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ * وَ حُورٌ عِینٌ * کَأَمْثَـ"لِ اللُؤْلُوءِ الْمَکْنُونِ * جَزَآءَ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ. (آیات 20 تا 24 سوره واقعه)
«و هر نوع‌ میوه‌ای‌ که‌ اختیار و انتخاب‌ کنند، و گوشت‌ پرنده‌ از آنچه‌ اشتها کنند و میل‌ بدان‌ داشته‌ باشند، و حورالعین‌ که‌ مانند لُؤلؤ مختفی‌ و پنهان‌ در صدف‌، هیچگونه‌ طراوت‌ و تازگی‌شان‌ زائل‌ نشده‌ است‌. تمام‌ اینها پاداشی‌ است‌ که‌ در اثر آنچه‌ در دنیا بجا می‌آوردند به‌ آنها داده‌ می‌شود.»
لاَ یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَ لاَ تَأْثِیمًا * إِلاَّ قِیلاً سَلَـ"مًا سَلَـ"مًا. (آیات 25 و 26 سوره واقعه)
«آنان‌ در آن‌ بهشت‌های‌ نعیم‌ هیچگونه‌ سخن‌ لغو و بیهوده‌ای‌، و هیچگونه‌ سخنی‌ که‌ رابطه‌ با گناه‌ داشته‌ باشد نمی‌شنوند، مگر گفتار پی‌درپی‌ سَلام‌، سَلام‌.»
لَغْو گفتار بی‌فائده‌ است‌، و إثْم‌ گناه‌، و تأْثِیم‌ سخنی‌ است‌ که‌ انسان‌ را به‌ گناه‌ اندازد. قِیل‌ مانند قَوْل‌ مصدر است‌. و سَلام‌ نیز مصدر است‌ و معنایش‌ گذشت‌.

وصف درختان و میوه های بهشتی

وَ أَصْحَـ"بُ الْیَمِینِ مَآ أَصْحَـ"بُ الْیَمِینِ * فِی‌ سِدْرٍ مَخْضُودٍ* وَ طَلْحٍ مَنضُودٍ * وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ * وَ مَآءٍ مَسْکُوبٍ * وَ فَـ"کِهَةٍ کَثِیرَةٍ * لاَ مَقْطُوعَةٍ وَ لاَ مَمْنُوعَةٍ.
«و اصحاب‌ یمین‌ و اهل‌ سعادت‌؛ نمیدانی‌ چه‌ مقام‌ و درجه‌ای‌ دارند اصحاب‌ یمین‌! در درخت‌ سدری‌ که‌ خارهایش‌ گرفته‌ شده‌ است‌، و درخت‌ موزی‌ که‌ میوه‌اش‌ از پائین‌ تا بالا چیده‌ شده‌ است‌، و سایة‌ کشیده‌ و گسترده‌ای‌ که‌ هیچوقت‌ کم‌ و کوتاه‌ و زائل‌ نگردد، و آبی‌ که‌ پیوسته‌ بدون‌ انقطاع‌ جاری‌ شود و ریخته‌ گردد، و میوه‌های‌ بسیاری‌ که‌ هیچگاه‌ (بواسطة‌ زمستان‌ و امثال‌ آن‌) مقطوع‌ نشود، و انسان‌ (به‌ واسطة‌ سیری‌ و یا دوری‌ و یا خاری‌ و یا مرضی‌) از خوردن‌ آن‌ ممنوع‌ نگردد.»
سِدْر درخت‌ معروفی‌ است‌. و خَضَدَ یَخْضِدُ خَضْدًا فعل‌ متعدّی‌ و به‌ معنای‌ قطع‌ کردن‌ و از بین‌ بردن‌ خارهای‌ درخت‌ است‌. و مَخْضود یعنی‌ سِدری‌ که‌ خارهایش‌ گرفته‌ شده‌ است‌؛ چون‌ درخت‌ سِدر خار دارد.
در تفسیر «الدّرّ المنثور» حاکم‌ تخریج‌ و تصحیح‌ کرده‌، و بیهقی‌ در بحث‌ «بعث‌» از أبوأمامه‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌: اصحاب‌ رسول‌ الله‌ صلّی‌ الله‌ علیه‌ وا´له‌ وسلّم‌ می‌گفتند: ما از عَرب‌های‌ بدوی‌ و سؤالاتشان‌ استفاده‌ می‌بریم‌.
یک‌ روز یک‌ مرد أعرابی‌ پیش‌ آمد و به‌ رسول‌ خدا گفت‌: یارَسولَ الله‌! در قرآن‌ نام‌ درختی‌ برده‌ شده‌ است‌ که‌ اذیّت‌ میرساند؛ و من‌ چنین‌ نمی‌بینم‌ که‌ در بهشت‌ درختی‌ باشد که‌ صاحبش‌ را آزاربرساند!
رسول‌ خدا صلّی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌ گفتند: آن‌ درخت‌ کدام‌ است‌؟ اعرابی‌ گفت‌: درخت‌ سدر، چون‌ خار دارد!
رسول‌ الله‌ گفتند: مگر خدا نمی‌فرماید: فِی‌ سِدْرٍ مَخْضُودٍ «سدری‌ که‌ خارش‌ گرفته‌ شده‌ است‌»؟! خداوند آن‌ را از هر خاری‌ که‌ دارد پاک‌ میکند و بجای‌ محلّ هر خار یک‌ میوه‌ای‌ قرار میدهد که‌ از آن‌ میوه‌، میوه‌هائی‌ روئیده‌ می‌شود، و هر یک‌ از آن‌ میوه‌ها شکافته‌ می‌شود و هفتاد و دو رنگ‌ از طعام‌ پدید می‌آید که‌ هیچیک‌ از طعامها مشابه‌ دیگری‌ نیست‌!
و طَلْح‌ درخت‌ موز است‌. و گفته‌ شده‌ است‌ که‌ موز نیست‌ بلکه‌ درختی‌ است‌ که‌ سایة‌ خنک‌ و تازه‌ای‌ دارد. و نَضَدَ یَنْضِدُ نَضْدًا فعل‌ متعدّی‌ است‌، یعنی‌ متاع‌ را بهم‌ متّصل‌ کرد و بعضی‌ را به‌ بعضی‌ چسبانید و یا روی‌ هم‌ ریخت‌. یعنی‌ درخت‌ موزی‌ که‌ ثمرش‌ از پائین‌ تا بالا روی‌ هم‌ چیده‌ شده‌ است‌.
و در «مجمع‌ البیان‌» وارد است‌ که‌ عامّه‌ از أمیرالمؤمنین‌ علیه‌السّلام‌ روایت‌ کرده‌اند که‌: مردی‌ در نزد آنحضرت‌ «وَ طَلْحٍ مَنضُودٍ» قرائت‌ کرد. حضرت‌ گفتند:
مَاشَأْنُ الطَّلْحِ؟ إنَّمَا هُوَ «وَطَلْعٍ» کَقَوْلِهِ: وَ نَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِیمٌ. (آیه 148 سوره الشعراء)
«طَلْح‌ چه‌ معنی‌ دارد؟! «طَلْع‌» است‌؛ مثل‌ گفتار خداوند: وَ نَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِیمٌ، یعنی‌ درخت‌ خرمائی‌ که‌ غلاف‌ میوه‌اش‌ شکسته‌ شده‌ و خرماها در درون‌ آن‌، رو به‌ رشد کردن‌ آورده‌ است‌.»
به‌ حضرت‌ گفته‌ شد: آیا تغییر نمیدهید این‌ کلمه‌ را؟ حضرت‌ فرمود:
إِنَّ الْقُرْءَانَ لاَ یُهَاجُ الْیَوْمَ وَ لاَ یُحَرَّکُ.
«در امروز قرآن‌، تحرّک‌ پیدا نمی‌کند و جابجا نمی‌شود و دگرگونی‌ پیدا نمی‌کند.»
و این‌ روایت‌ را از آنحضرت‌، فرزندش‌ حسن‌ علیه‌ السّلام‌ و قَیس‌بن‌ سَعد روایت‌ کرده‌اند.
وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ * إِنَّآ أَنشَأْنَـ"هُنَّ إِنشَآءً * فَجَعَلْنَـ"هُنَّ أَبْکَارًا * عُرُبًا أَتْرَابًا. (آیات 34 تا 37 سوره واقعه)
«و فرش‌های‌ عالی‌! ما آن‌ حوریّه‌ها را البتّه‌ آفریدیم‌، و آنان‌ را باکره‌ قرار دادیم‌! و دارای‌ غَنج‌ و ناز، و عاشق‌ و مایل‌ به‌ شوهران‌ خود نمودیم‌. و همگی‌ همانند هم‌ در سنّ و جوانی‌ و شادابی‌ هستند.»
فُرُش‌ جمع‌ فِراش‌ است‌ به‌ معنای‌ فرشی‌ که‌ می‌گسترند و برروی‌ آن‌ می‌نشینند، ولیکن‌ ممکن‌ است‌ در اینجا مراد از فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ زنان‌ عالیقدر باشند که‌ در عقول‌ و جمال‌ و کمالشان‌ رفیع‌القدر بوده‌ باشند؛ و شاهد آنکه‌ زن‌ را فِراش‌ میگویند، و مناسب‌ این‌ معنی‌ است‌ که‌ بلافاصله‌ می‌فرماید: إِنَّآ أَنشَأْنَـ"هُنَّ إِنشَآءً... «ما آن‌ زنان‌ را خود آفریدیم‌ و باکره‌ قرار دادیم‌.»
و عُرُب‌ جمع‌ عَروب‌ است‌، و عَروب‌ به‌ زنی‌ گویند که‌ به‌ شوهرش‌ پر مهر و محبّت‌ و پر عاطفه‌ باشد، و یا دارای‌ ناز و کرشمه‌ باشد. و أتراب‌ جمع‌ تِرْب‌ ـ با کسر و سکون‌ ـ به‌ معنای‌ مثل‌ و شبیه‌ است‌.
لاِصْحَـ"بِ الْیَمِینِ * ثُلَّةٌ مِنَ الاْوَّلِینَ * وَ ثُلَّةٌ مِنَ ا لاْ خِرِینَ. (آیات 38 تا 40 سوره واقعه)
«آنچه‌ گفته‌ شد، برای‌ اصحاب‌ یمین‌ و اهل‌ سعادت‌ است‌ که‌ جماعت‌ کثیری‌ از آنها از پیشینیان‌ بوده‌اند، و جماعت‌ کثیری‌ از پسینیان‌.»
باید دانست‌ که‌ آنچه‌ از گفتار خدا: فِی‌ سِدرٍ مَخْضُودٍ * وَ طَلْحٍ مَنضُودٍ * وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ تا اینجا که‌ میرسد: فَجَعَلْنَـ"هُنَّ أَبْکَارًا، عُرُبًا أَتْرَابًا بیان‌ شده‌ است‌، همه‌ متعلّق‌ به‌ خوبان‌ و اصحاب‌ یمین‌ است‌؛ و آنچه‌ سابقاً بیان‌ شد از گفتار خدا که‌ می‌فرماید: فِی‌ جَنَّـ"تِ النَّعِیمِ تا گفتارش‌ که‌: إِلاَّ قِیلاً سَلَـ"مًا سَلَـ"مًا، همة‌ آنها متعلّق‌ به‌ سابقون‌ و مقرّبون‌ است‌. و با دقّت‌ در خصوصیّات‌ آن‌ مزایا، و خصوصیّات‌ آنچه‌ را که‌ برای‌ اصحاب‌ یمین‌ بیان‌ فرموده‌ است‌، أشرفیّت‌ و أفضلیّت‌ سابقین‌ از اصحاب‌ یمین‌ مشهود میگردد.

توصیف بهشت متقیان

و در سورة‌ قمر، مقام‌ متّقیان‌ را مَقْعَدِ صِدْق‌ در نزد مالک‌ علی‌الاءطلاق‌ و حکمران‌ با اقتدار معیّن‌ کرده‌ است‌:
إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی‌ جَنَّـ"تٍ وَ نَهَرٍ * فِی‌ مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ. (آیه 54 و 55 سوره قمر)
و در سورة‌ بیّنه‌، آن‌ پاداش‌ها را که‌ حتّی‌ شامل‌ رضایت‌ طرفینی‌ است‌، بر اساس‌ خشیت‌ و احترام‌ از عِزّ جلال‌ و مقام‌ و موقف‌ حضرت‌ پروردگار معیّن‌ فرموده‌ است‌:
إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّـ"لِحَـ"تِ أُولَـ"´نءِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ* جَزَآؤُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّـ"تُ عَدْنٍ تَجْرِی‌ مِن‌ تَحْتِهَا الاْنْهَـ"رُ خَـ"لِدِینَ فِیهَآ أَبَدًا رَضِیَ اللَهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذَ " لِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ. (آیه 7 و 8 سوره البینة)
«آنانکه‌ ایمان‌ آورده‌ و عمل‌ صالح‌ انجام‌ داده‌اند، ایشانند فقط‌ بهترین‌ خلائق‌. پاداش‌ آنان‌ در نزد پروردگارشان‌ بهشت‌هائی‌ است‌ که‌ از زیر درختان‌ آنها نهرهائی‌ در جریان‌ است‌، و ایشان‌ در آن‌ بهشت‌ها جاودانه‌ زیست‌ می‌کنند. خدا از ایشان‌ راضی‌ است‌ و ایشان‌ از خدا راضی‌ هستند؛ این‌ است‌ مزد و ثواب‌ کسی‌ که‌ از پروردگار خود در خشیت‌ است‌.»
و در سورة‌ نبأ وارد است‌ که‌:
إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفَازًا * حَدَآنءِقَ وَ أَعْنَـ"بًا * وَ کَوَاعِبَ أَتْرَابًا * وَ کَأْسًا دِهَاقًا * لاَ یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَ لاَ کِذَّ " بًا * جَزَآءً مِن‌ رَبِّکَ عَطَآءً حِسَابًا.(آیات 31 و 36 سوره نبا)
«در قیامت‌ برای‌ پرهیزگاران‌ محلّ فوز و سِعه‌ و ا´سایش‌ است‌: باغهائی‌ و درختهای‌ انگوری‌ است‌، و نیز دختران‌ جوان‌ نورس‌ که‌ تازه‌ پستان‌ در می‌آورند، و همگی‌ مثل‌ و شبیه‌ و قرین‌ یکدگرند، و نیز کاسه‌های‌ مملوّ از شراب‌ بهشتی‌ است‌. در آنجا أبداً سخن‌ لغو و بیهوده‌ و سخن‌ دروغ‌ نمی‌شنوند. اینها در مقام‌ پاداش‌ از جانب‌ پروردگار تو ای‌ پیغمبر، در محاسبه‌ به‌ آنان‌ عطا میگردد.»
دَهَقَ یَدْهَقُ دَهْقاً به‌ معنای‌ پر کردن‌ و سرشار و مملوّ نمودن‌ است‌، و دِهَاق‌ به‌ معنای‌ سرشار و پر است‌. و کِذَّاب‌ یکی‌ از مصادر کَذَبَ یَکْذِبُ می‌باشد، یعنی‌ دروغ‌ گفتن‌.
از این‌ آیات‌ استفاده‌ می‌شود که‌ بهشت‌ مقام‌ صدق‌ و امانت‌ و تقوی‌ و برداشتن‌ گلایه‌ از آثار و مظاهر عالم‌ آفرینش‌ که‌ مخلوق‌ خداست‌، و حفظ‌ مقام‌ جلال‌ و عظمت‌ و ابّهت‌ حضرت‌ ذوالجلال‌ است‌. در آنجا بطلان‌ و لغو و دروغ‌ و گناه‌ نیست‌، و فتور و نقصان‌ و عیب‌ راه‌ ندارد. شرابش‌ مست‌ میکند ولی‌ مست‌ جمال‌ خدا و صفات‌ خدا و افعال‌ خدا؛ و سردرد نمی‌آورد، و عقل‌ را هم‌ نمی‌برد. و آن‌ را شراب‌ طَهور گویند که‌ در سورة‌ دهر ذکر شده‌ است‌.
غذای‌ آن‌ ثقل‌ و سنگینی‌ نمی‌آورد، و نکاح‌ آن‌ فتور و سستی‌ ندارد، همه‌ عشق‌ است‌ و لذّت‌ و سُرور و حُبور. و علّتش‌ اینستکه‌ در آنجا نقصان‌ و عدم‌ و نیستی‌ راه‌ ندارد. در دنیا که‌ نکاح‌ و یا خوردن‌ طعامهای‌ لذیذ و یا آشامیدن‌ نوشابه‌های‌ لذیذ، لذّتش‌ و اثرش‌ ضعیف‌ می‌شود و از بین‌ میرود، به‌ جهت‌ نقصان‌ این‌ عالم‌ است‌. و اگر فرض‌ کنید جهات‌ نقیصه‌ در اینجا نباشد، هیچگاه‌ بهجت‌ و سرورش‌ تبدیل‌ به‌ گرفتگی‌ و بدی‌ احوال‌ نمی‌شود، و هر لذّت‌ و کیف‌ و عیشی‌ که‌ پیدا شود همان‌ جاودان‌ خواهد ماند؛ بدون‌ ذرّه‌ای‌ قصور و فتور و کمی‌ و کاستی‌.


 نوشته شده توسط محمد جوانمردی در جمعه 88/8/8 و ساعت 1:9 صبح | نظرات دیگران()

اوصاف دوزخ از نگاه قرآن

بی گمان زمین با همه ظرفیت ها و توانمندی های ذاتی اش، از این که بتواند همه آن چه را که مردمان در آن از زشتی و بدی به جا می آورند، به تمام و کمال پاسخ درخوری دهد ناتوان است. بسیاری از رفتارها و کردارهای بشر آسیب هایی به انسانها و یا گروه ها و حتی ملت ها و فراتر از آن به زمین و آسمان و موجودات آن وارد می کند که بیرون از تصور است.
درنظر بگیرید شخصی دیوانه، رهبر کشوری باشد که از بمب هسته ای نیتروژنی و یا هیدروژنی برخوردار است و آن را در جنگی به کار می برد که آثار زیانبار کشتار دست جمعی مردمی بی گناه و یا آثار مخرب زیست محیطی آن سال ها و نسل ها برجا می ماند، این عمل آن قدر فاجعه آمیز است که نمی توان با کشتن و مجازات مسئول این کشتار دست جمعی آن را جبران کرد. از این رو زمین از این ظرفیت برخوردار نیست که بتواند سرزمین مجازات اعمال و رفتار زشت و مخرب بشری باشد. همین مسأله درباره پاداش برخی از اعمال پسندیده و خوب نیز صدق می کند. بنابراین لازم است که جایی دیگر به عنوان سرزمین مجازات قرار داده شود. این، همان دنیایی است که از آن به آخرت تعبیر می شود و دوزخ سرزمین مجازات بدکاران و زشت کاران است. در نوشتار حاضر وضعیت بدکاران و دوزخیان از زبان قرآن بیان شده است تا باشد از آن پند گیریم و از قرار گرفتن در آن وضعیت و موقعیت رهایی یابیم.

آرزوی دوزخیان

قرآن هنگامی که به وضعیت دوزخیان اشاره می کند برای آنان آرزوها و امیالی را بیان می کند که در حقیقت توضیح و تشریح وضعیت زندگی آنان در دوزخ و فشارها و عذاب هایی است که بر آنان وارد می شود.
از مهم ترین آرزوهایی که قرآن برای دوزخیان بیان می کند این است که کاش خدا را در دنیا اطاعت می کردند. هنگامی که در آتش دوزخ این رو و آن رو و برشته و کباب می شوند این آرزو را به زبان می آورند که ای کاش در دنیا به اطاعت خداوند می پرداختند. (احزاب آیه66) و از همان راهی می رفتند که پیامبر(ص) پیموده و از شر عذاب و آتش دوزخ رهایی یافته است. (فرقان آیه27) در آن جاست که درمی یابند راه مستقیم پیامبر و روش و سیر و سلوک آن بزرگوار می توانست آنان را از این گونه کباب شدن رهایی بخشد.
قرآن این سخن را زمانی از ایشان نقل می کند که آنان به شدت گرفتار آتش هستند و به سختی، عذاب وعده داده شده را می چشند. چشمانشان زمانی به واقعیت باز شده که پرده های دنیایی کنار رفته و به تعبیر قرآن چشمانشان تیز و بینا گردیده است: فبصرک الیوم حدید(معارج) این تیزی و درخشش چون آهن به این خاطر است که آن چه شنیده بود را می چشد و با تمام وجود لمس می کند. از این رو آرزوی بازگشت به دنیا و ایمان آوری به خدا را مطرح می سازد (انعام آیه27)
وقتی هدف از این آرزو تبیین می گردد به دو انگیزه اصلی برای بازگشت می توان پی برد؛ نخست آن که ایمان به خدا آورده و به اطاعت خدا و آموزه های وحیانی پرداخته و راه پیامبران را بپیمایند و دوم آن که از رهبرانی که آنان را به سوی باطل و دوزخ کشانده اند بیزاری بجویند و اعلام برائت کنند. (بقره آیه166و 167)
بخش نخست این آرزو به شکل آرزوی بازگشت به دنیا برای انجام دادن کارهای نیک و اعمال صالح (زمر آیه58و 60) و پیش فرستادن کارهای نیک در دنیا برای آخرت (فجر آیه23و 24) خودنمایی می کند و بخش دوم آن نیز به صورت لعن و نفرین و تخاصم در قیامت جلوه می نماید.

آرزوی مرگ

از دیگر آرزوهای دوزخیان این است که ای کاش از حساب و کتاب خود آگاه نمی شدند؛ زیرا به نظر ایشان عدم آگاهی موجب می شود تا راحت تر بتوانند با مشکلات و بلایا و عذاب های دوزخی کنار بیایند. این که بدانند جاودان در این آتش خواهند ماند و این سبب اعمال دنیوی آنان بوده است، آنان را زجر می دهد. (حاقه آیه 25 تا 31)
آنان همواره به خود امید می دهند که روزی از این تنگنا رهایی یابند (غافر آیه 11) و لو شده با پرداخت فدیه از آن راحت شوند (رعد آیه 18) به نظر آنان رهایی از این عذاب آن چنان مهم است که حاضرند از همه کس و کار خویش بگذرند وحتی از مال و فرزند و زن و خویشان مایه بگذارند. (معارج آیات 11 تا 15) هردم برای رهایی به هر چیزی تمسک می کنند و فریادخواهی و استغاثه آنان گوش فلک را کر می کند (فرقان آیه 13 و 14 و فاطر آیه 36 و 37) به سوی ماموران عذاب می روند و از آنان کمک و یاری می جویند تا دست کم آبی به ایشان برسانند. (کهف آیه 29) و یا از عذابشان بکاهند. (غافر آیه 49) ولی استغاثه های آنان بی اثر بوده (کهف آیه 29) و به آنان آب جوشان خورانده می شود. (همان) و وقتی در نهایت در می یابند که نمی توانند از عذاب دوزخ رها شوند آرزوی مرگ می کنند (حاقه آیات 25 تا 31) ولی افسوس که امکان مرگ نیز برای ایشان فراهم نیست و جاودان در آن به سر خواهند برد.

شدت عذاب جهنم

این ها نشان می دهد که عذاب دوزخ آن چنان سخت و شدید و طاقت فرساست که دوزخیان می کوشند تا دست کم از بخشی از آن رهایی یابند و یا به جبران مافات بپردازند. درگیری و خصومت و بگومگوهایی که قرآن درباره آنان نقل می کند این دشواری را به خوبی می نمایاند.
هرگاه آنان با یک دیگر مواجه می شوند به لعن و نفرین هم می پردازند و خواهان دو برابر شدن عذاب دیگری می گردند که به نظر آنان موجب شده اند که گرفتار آتش دوزخ و دیگر عذاب های آن شوند. (اعراف آیه 38 و 39) آنها همچنین با رهبران خود برای اثبات بی گناهی خویش به مجادله می پردازند و آنان را به اغواگری محکوم و سرزنش می کنند. (اعراف آیه 38 و ابراهیم آیه 21).
مشکل آن است که دوزخیان هم عذاب جسمی می بینند و هم عذاب روحی و روانی می شوند و از این رو بسیار در رنج و عذاب قرار می گیرند. به ویژه این که عذاب آنان همراه با یادآوری عزت و احترامی بوده که در دنیا داشتند. (ذاریات آیه 13 و 14 و دخان آیه 47 و 49)
با آن که خودشان به حقانیت وعده ها اعتراف داشته و به درستی آن معتقدند (اعراف آیه 44 و ملک آیه 9 تا 9) و به گناهانشان اقرار دارند (اعراف آیه 50 و 53) ولی باز دست از دروغگویی بر نمی دارند و به انکار انجام اعمال زشت در دنیا می پردازند (نحل آیه 28 و 29) و به دروغ می گویند که به پرستش بتان نیز نپرداخته اند (غافر آیه 70) از این رو پاها (یس آیه 63 و 65) و دست ها (همان) و پوست های بدن (فصلت آیه 19 و 21) به سخن می آیند و چشم هایشان گواهی می دهند (همان) و بر دهانشان مهر زده می شود (یس آیه 63) و آنان از این بابت خشمگین می شوند.

دگرگونی پوستهای دوزخیان

مشکلی که دوزخیان با آن رو به رو هستند دگرگونی پوست هایشان (مدثر آیه 26 تا 29) و ذوب شدن آن ها (حج آیه 19 و 20) و روییدن پوست جدید بر روی پوست بریان شده (نساء آیه 56) و کنده شدن پوست هاست (معارج آیه 15 و 16)
از آنان در دوزخ با آب داغ (واقعه آیه 92 و 93) و میوه های بدبو و تلخ (واقعه آیه 51 و 56) پذیرایی می کنند اما آب های دوزخی تشنگی آنان را تشدید می کند. (اعراف آیه 50 و ص 56 و صافات آیه 62) غم و اندوه، جانشان را به درد می آورد. (هود آیه 106) و آه و حسرت و پشیمانی دل هایشان را می فشارد. (بقره آیه 167) و در حسرت مال و قدرت از دست رفته خود (حاقه آیه 25) و گوش ندادن به سخنان حق (ملک آیه 6) و کوتاهی کردن در حق (زمر آیه 56) و تهیه نکردن توشه آخرتی خود در دنیا (فجر آیه 23) زندگی می کنند. زندگی ای که میان مرگ و زندگی است و برزخی میان آن دو می باشد. (ابراهیم آیه 16 و 17) یک پایشان در زندگی است و پای دیگرشان در مرگ گام بر می دارد. (طه آیه 74).
با گرزهای آهنین آنان را شکنجه می کنند (حج آیه 19) و به ذلت و خواری دچار می شوند. (غاشیه آیه 1 تا 4) و چهره هایشان به گناه زشت می شود و دندان هایشان از زیر پوست نمایان می گردد. به چهره بر روی دوزخ کشیده می شوند (فرقان آیه 34 و قمر آیه 47) و چهره هایشان می سوزد (کهف آیه 29) و با صورت به دوزخ افکنده می شوند و همه نوع ذلت و خواری بر آنان تحمیل می گردد. (اسراء آیه 97) آنان کر و کور و از همه چیز محروم و از یاری و امداد خدا دور می شوند. (قصص آیه 38)
این ها بخشی از عذاب دوزخ است که بر پایه آیات قرآن بیان شد تا تصویر و ترسیمی از عذاب دوزخ باشد و یادآوری آنها ما را از هم اکنون به فکر تدارک توشه معنوی و خیرات و مبرات برای سرای ماندگار آخرت وادار کند.

http://samamos.com/index.php?option=com_content&task=view&id=204&Itemid=49  


 نوشته شده توسط محمد جوانمردی در جمعه 88/8/8 و ساعت 1:7 صبح | نظرات دیگران()
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
درباره خودم

معاد شناسی
محمد جوانمردی
این وبلاگ در مورد معاد ودنیای آخرت و برزخ میباشد که سعی بنده این است که بتوانم به صورت علمی به این مسئله بپردازم . ان شاء الله

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 13
بازدید دیروز: 13
مجموع بازدیدها: 182707
فهرست موضوعی یادداشت ها
آرشیو
جستجو در صفحه

خبر نامه