سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
هرکه کاردان باشد، فرمانروایش او را دوست خواهد داشت . [امام علی علیه السلام]
 
امروز: چهارشنبه 103 اردیبهشت 5

احتضار

: جان کندن ، فرا رسیدن تدریجى مرگ ، واژه « احتضار » ، مصدر ثلاثى مزید از باب افتعال و از ریشه « ح ض ر » و از نظر لغوى به‌معناى غایب نبودن [1] و در اصطلاح ، به‌ معناى جان کندن [2] و حضور مرگ است [3] و مراد از حضور مرگ ( انتقال از دنیا به آخرت ) حضور اسباب و مقدمات آن مى‌باشد ; [4] به ‌گونه‌اى که شخص ، چیزهاى غیر مادّى مانند فرشته مرگ را ببیند و از زندگى دنیایى ناامید شده ، به مرگ خویش اطمینان یابد . [5] عرب حاضر شدن سبب مرگ * را کنایه از مسبّب مى‌داند . [6] به شخص در حال احتضار ، « محتضَر » و « محضور » گفته مى‌شود . [7] ناگفته نماند که اصطلاح احتضار ، مربوط به مرگ تدریجى بوده ، درباره مرگ دفعى ، به‌کار نمى‌رود; البتّه دفعى بودن مرگ ، دلیل خوب یا بد بودن شخص نیست .

طبق حدیثى ، مرگ دفعى تخفیف و راحتى براى مؤمن ، و گرفتارى و غضب براى کافر است ;[8] زیرا مؤمن با توبه ، استغفار و وصیت ، خود را آماده مرگ و در یک لحظه جانش را به خداوند تسلیم مى‌کند; ولى کافر این آمادگى را ندارد . [9] کلمه احتضار ( به‌معناى حضور مرگ ) در قرآن نیامده ; امّا با تعابیر دیگرى ، از حاضر شدن مرگ ( نساء/4، 18 ) آمدن سکرات مرگ ( ق/50،19 ) قرار‌گرفتن در غمرات مرگ ( انعام/6،93 ) آمدن‌ مرگ ( انعام/6،61 ) رسیدن جان به گلو ( واقعه/56،83 ) توفّى به‌معناى گرفتن و نگه‌دارى روح [10] ( نحل/16،32 ) و نظایر آن سخن رفته است . در آیه‌30 قیامت/75 با واژه « مساق » به قطع تعلق روح از بدن اشاره شده است : « لى رَبِّکَ یَومَئِذ المَساق » . مساق ، مصدر میمى به‌معناى « سَوق » و معناى آیه این است که انسان در حال احتضار ، به‌سوى خداوند سوق داده مى‌شود . از تعبیر « مساق » استفاده مى‌شود که انسان در پیمودن این راه ، هیچ‌گونه اختیارى ندارد [11] و کاربرد لفظ سوق در این‌گونه آیات به کراهت توده انسان‌ها از پدیده مرگ صعوبت آن و مراحل پس از آن اشاره‌دارد . گفته شده در دو آیه « و‌النّـزِعـتِ غَرقـا * والنّـشِطـتِ نَشطـا » ( نازعات/79، 1‌ـ‌2 ) خداوند به فرشتگانى که مأمور گرفتن جان انسان‌ها هستند سوگند یاد‌کرده و مراد از نَزْع ، گرفتن روح کافران با سختى یا گرفتن روح انسان‌ها است و مراد از نَشْط ، گرفتن روح مؤمنان یا گرفتن روح کافران یا گرفتن روح انسان‌ها است; ولى برخى مفسران این آرا را نپذیرفته و گفته‌اند : سیاق آیات هیچ‌گونه دلالتى بر این معانى ندارد . [12]

شایان ذکر است که از مصدر احتضار ، فقط واژه محتضر در قرآن به‌کار رفته که داراى معنایى غیرمرتبط با مرگ است ( قمر/54،28 ) و در آیاتى نیز تعبیر حضور مرگ آمده; ولى مراد از آن ، زمان احتضار نیست ; بلکه منظور ، فرا رسیدن برخى از اسباب غیر قطعى مرگ مانند بیمارى و پیرى است; [13] نظیر آیه ‌133 بقره که به وصیت یعقوب ( علیه السلام ) اشاره دارد و آیه ‌180 بقره /2 که حکم وصیت مؤمنان در زمان مرگ را بیان کرده است . این‌ گونه آیات از بحث ما خارجند . قرآن در آیات متعددى ، از ظهور علایم قطعى مرگ و تدریجى بودن این پدیده سخن گفته; تدریجى که به قطع تعلّق روح از بدن در لحظه نهایى منتهى مى‌گردد ( قیامت / ، 26‌ـ‌30 ) و نیز با ذکر ابعاد و حالات مربوط به احتضار ، توجّه انسان‌ها را به آن لحظه حسّاس جلب و آنان را به پرهیز از باورهاى باطل و گناهان ، دعوت کرده است : « و‌مَن اَظلَمُ مِمَّنِ افتَرى ... ولَو تَرَى اِذِ الظّــلِمونَ فى غَمَرتِ المَوتِ‌... ». ( انعام/ ، 93 ; محمّد/ ، 26‌ـ‌28; واقعه/ ، 81‌ـ‌87 ) در تقسیم‌بندى کلّى مى‌توان گفت : احتضار در قرآن به سه صورت آمده است : 1 . احتضار مؤمنان ( نحل/ ، 32 ) 2 . احتضار کافران (نحل/16،28) 3.‌احتضار بدون تصریح به ایمان یا کفر محتضر . ( قیامت ، 26‌ـ‌30 ) بیش‌تر آیاتى که در آن‌ها از احتضار سخن رفته ، از نوع سوم بوده و وقایع مربوط به احتضار را به‌طور کلّى بیان کرده است. گاهى در تمثیل‌هاى قرآنى نیز از تغییر حالت ناشى از احتضار استفاده شده .

در آیات مربوط به جنگ احزاب ، حالت گروهى از کارشکنان ، هنگام پدید آمدن احساس ترس از شکست ، به کسى تشبیه شده که اسباب مرگ ، وى را احاطه کرده و دچار پریشانى و زوال عقل گردیده است ; چشمانش بى‌حرکت مانده ، پلک نمى‌زند و دیدگانش از شدت ترس آکنده از حیرت است [14] : « فَاِذا جاءَ الخَوفُ رَاَیتَهُم یَنظُرونَ اِلَیکَ تَدورُ اَعیُنُهُم کَالَّذى یُغشى عَلَیهِ مِنَ المَوتِ‌... ». ( احزاب/ 19 ) در بیان کراهت شدید گروهى از مؤمنان غافل از شرکت در جنگ بدر آمده است : « یُجـدِلونَکَ فِى الحَقِّ بَعدَ ما تَبَیَّنَ کَاَنَّما یُساقونَ اِلَى المَوتِ و هُم یَنظُرون » با تو درباره حق بعد از آن‌که روشن شد ، مجادله مى‌کنند . گویى آنان را به‌سوى مرگ مى‌رانند و ایشان [ به آن ] مى‌نگرند ». ( انفال/ 6 )

پی نوشتها [1]. القاموس المحیط، ج‌1، ص‌534. [2]. جواهرالکلام، ج4، ص5; الدرالمنثور، ج2، ص460; المصباح، ص140. [3]. القاموس‌المحیط، ج‌1، ص‌535; اقرب‌الموارد، ج‌1، ص‌667. [4]. مجمع‌البیان، ج‌3، ص‌37; الکاشف، ج‌7، ص‌334‌ـ‌335; تفسیر قرطبى، ج‌2، ص‌173. [5]. مجمع‌البیان، ج3، ص37. [6]. تفسیر قرطبى، ج‌2، ص‌173. [7]. المصباح، ص‌140; تاج العروس، ج‌6، ص‌291. [8]. من لا‌یحضره الفقیه، ج‌1، ص‌151. [9]. تفسیر موضوعى، ج‌5، ص‌21. [10]. المیزان، ج‌16، ص‌251 و ج‌3، ص‌206. [11]. همان، ج20، ص‌113. [12]. المیزان، ج‌20، ص‌179‌ـ‌181. [13]. مجمع‌البیان، ج‌1، ص‌180; تفسیر قرطبى، ج‌2، ص‌93. [14]. مجمع‌البیان، ج‌8، ص‌546.


 نوشته شده توسط محمد جوانمردی در جمعه 88/8/15 و ساعت 12:35 صبح | نظرات دیگران()
درباره خودم

معاد شناسی
محمد جوانمردی
این وبلاگ در مورد معاد ودنیای آخرت و برزخ میباشد که سعی بنده این است که بتوانم به صورت علمی به این مسئله بپردازم . ان شاء الله

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 2
مجموع بازدیدها: 182592
فهرست موضوعی یادداشت ها
آرشیو
جستجو در صفحه

خبر نامه